معنی بوب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بوب. (اِ) فرش و بساط خانه. (برهان) (آنندراج). فرش و بساط که آنرا انبوب نیز گویند. (جهانگیری) (رشیدی). بساط فرش. (صحاح الفرس) (شرفنامه ٔ منیری). فرش که آنرا انبوب نیز گویند. «بوب » در ارمنی. «بوب » پهلوی. «بوپ » فرش. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین):
شاه دیگر روز بزم آراست خوب
تختها بنهاد و برگسترد بوب.
رودکی.
|| بلغت رومی، بوب و کوب بمعنی حصیر باشد. (آنندراج) (انجمن آرا).

فرهنگ معین

(بو یا بُ) [په.] (اِ.) فرش، بساط خانه.

فرهنگ عمید

هرچیز گستردنی، مانندِ فرش، بساط: شاه دیگرروز باغ آراست خوب / تخت‌ها بنهاد و برگسترد بوب (رودکی: ۵۳۴)،

حل جدول

فرش و بساط

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) فرش بساط خانه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر