معنی بول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بول. [ب َ] (ع اِ) کمیز. ج، ابوال. (منتهی الارب). آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود. ج، ابوال. (از اقرب الموارد). شاش. و فارسیان با لفظ کردن بمعنی شاشیدن استعمال نمایند. (آنندراج). کمیز و شاش. ج، ابوال. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). شاشه. (غیاث). پیشاب.کمیز. شاش. ادرار. (فرهنگ فارسی معین):
آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر.
مولوی.
جام می مستی شیخ است ای فلیو
کاندر او دردی نگنجد بول دیو.
مولوی.
چو بام بلندش کند خودپرست
کند بول و خاشاک بربام بر.
سعدی.
- بول ابیض، بول که برنگ کاغذ باشد. بول که برنگ بلور باشد. (یادداشت بخط مؤلف).
- بول الدم، که آنچه بیرون آید [بجای شاش] خون بود. (بحر الجواهر). بول که خون با آن خارج شود.
- بول الدموی، هو المختلط بالدم. (بحر الجواهر). بول بخون آمیخته.
- بول الیرقانی، هوالاحمر الضارب الی السودا و الصفره. (بحر الجواهر).
- امثال:
بول و قولش یکی است.
|| ولد. (منتهی الارب). فرزند. (آنندراج). ولد و پسر. (ناظم الاطباء). || عدد بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

بول. [ب َ] (ع مص) کمیز انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کمیز انداختن و شاش کردن. (ناظم الاطباء). کمیز انداختن و شاشیدن. (فرهنگ فارسی معین). || جاری شدن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || شکافته شدن. (آنندراج).

فرهنگ معین

[ع.] (اِ.) پیشاب، ادرار، شاش.

فرهنگ عمید

ادرار

مترادف و متضاد زبان فارسی

ادرار، پیشاب، شاش، گمیز، نجاست،
(متضاد) غایط

گویش مازندرانی

شخم عمیق، دره ی کوچک، جوانه ی تمشک، جاری

فرهنگ فارسی هوشیار

آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود، ادرار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر