معنی بویناک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بویناک. (ص مرکب) دارای بوی بد. بدبو. متعفن. (فرهنگ فارسی معین). عفن. متعفن. گنده. نتن. بدبوی: گوشت تو بویناک و زیانکار است. (کلیله و دمنه).
نمک در مردم آرد بوی پاکی
تو با چندین نمک چون بویناکی.
نظامی (خسروشیرین ص 282).
|| دارای بوی بسیار. (ناظم الاطباء).
(ص مر.) دارای بوی بد، بدبو، متعفن.
بدبو
دارای بوی بد، بدبو، متعفن
بدبو، متعفن، بودار،
(متضاد) بیبو
دارای بوی بد، متعفن، عفن، گنده، بد بوی (صفت) دارای بوی بد بدبو متعفن.