معنی بوی شنیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بوی شنیدن. [ش ِ دَ] (مص مرکب) استشمام رایحه ٔ خوب یا بد کردن. (ناظم الاطباء). استشمام بوی کردن. حس کردن بوی: و باشد که منفذ بینی گرفته و بسته شود و بوی و گند نشنود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
هرکه نشنیده ست روزی بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک ما ببوی.
سعدی.
بس پیر مستمند که در گلشن مراد
بوی بهشت بشنود و نوجوان شود.
سعدی.
بوی پیراهن گم کرده ٔ خود می شنوم
گر بگویم همه گویند ظلالیست قدیم.
سعدی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.