معنی بوی و رنگ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بوی و رنگ. [ی ُ رَ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) رونق. طراوت. زیب و فر:
در آن شارسان کرد چندان درنگ
که آتشکده گشت با بوی و رنگ.
فردوسی.
چو خاقان به ایران درآمد بجنگ
نماند بدین بوم و بر بوی و رنگ.
فردوسی.
ز باغت بجز بوی و رنگی نبینم
خود آن بوی را هم درنگی نبینم.
خاقانی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.