معنی بو خوردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بو خوردن. [خُر / خُوَرْ دَ] (مص مرکب) کسب کردن. بو کردن. (فرهنگ فارسی معین). رسیدن بویی به چیزی.
- بو خوردن زخم، رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: دیروز پیاز سرخ میکردند، زخم بچه بو خورده. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) کسب کردن بو کردن. یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده. )

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر