معنی بیحالی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

حل جدول

خمودگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تن‌آسانی، تن‌پروری، رخوت، سستی، ضعف، فتور، کسالت، وهن،
(متضاد) توانمندی، بی‌عرضگی، وارفتگی، بی‌دلی، خمودی،
(متضاد) زنده‌دلی

فرهنگ فارسی هوشیار

حالت و کیفیت بیحال.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر