معنی بیقرار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

حل جدول

تپ

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌تاب، ناشکیب، بی‌صبر، بی‌طاقت، ناشکیبا، حیران، سرگشته، سر به گریبان، شیدا، شوریده، ضجر، ناآرام، ناآسوده، آرام‌ناپذیر،
(متضاد) آرام، پریشان، سراسیمه، متغیر، مضطرب، بی‌ثبات

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) بی ثبات تغییر پذیر ناپایدار، ناشکیبا بیصبر.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر