معنی بی معرفت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بی معرفت. [م َ رِ ف َ] (ص مرکب) (از: بی + معرفت = معرفه عربی) که شناسایی نداشته باشد. که آشنا نباشد. || بی علم و حکمت. بیدانش و هنر. که فاقد فضل و ادب است. که از ادب نفس وفرهنگ دور باشد: رونده ٔ بی معرفت مرغ بی پراست. (گلستان). درویش بی معرفت نیارامد. (گلستان).
بی معرفت مباش که در من یزید عیش
اهل نظر معامله با آشنا کنند.
حافظ.
رجوع به معرفت و معرفه شود. || (در تداول عوام) نمک ناشناس. حق ناشناس. بی توجه به نیکیها که درباره ٔ او شده است.
فاقد معرفت، فاقد شناخت یا آگاهی لازم نسبت به ارزش های جامعه، دارای رفتار مغایر با آن ارزش ها. [خوانش: (مَ رِ فَ) [فا - ع.] (ص مر.)]