معنی بی معطلی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بی معطلی. [م ُ ع َطْ طَ] (ص مرکب) (از: بی + معطل + ی) فوری. بدون تأخیر. بیدرنگ. رجوع به معطل شود.
حل جدول
بی درنگ، فوری، سریعاً
بیدرنگ، فوری، سریعاً
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.