معنی بی چیز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بی چیز. (ص مرکب) فقیر. مسکین. گدا. درویش. مفلس:
اگر نیستت چیز لختی بورز
که بی چیز کس را ندارند ارز.
فردوسی.
در این شهر بی چیز خرم نهاد
یکی مرد بد نام او هفتواد.
فردوسی.
ترک عمل بگفتم و ایمن شدم ز عزلت
بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی.
سعدی.

فرهنگ عمید

بینوا، مفلس، تهیدست،

حل جدول

ندار، فقیر، بینوا، مفلس

فرهنگ فارسی هوشیار

گدا، مسکین، درویش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر