معنی تاراننده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
تاراننده. [ن َن ْ دَ / دِ] (نف) نعت فاعلی از تاراندن. پراکننده. فراری سازنده. ازهم پاشنده. رجوع به تاراندن شود.
فرهنگ معین
دور کننده، ترساننده. [خوانش: (نَ دِ) (ص فا.)]
فرهنگ عمید
پراکندهکننده،
دورکننده،
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) پراکنده کننده متفرق سازنده، دور کننده، زجر کننده ترساننده.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.