معنی تار عنکبوت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تار عنکبوت. [رِ ع َ ک َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) پرده ٔ عنکبوت. بیت عنکبوت. نسج عنکبوت. کارتنک. دهنه. تنیده ٔ عنکبوت. دام عنکبوت. تنسته. کره. کرتینه. ابرکاکیا. ابرکاکیاب. ابرکاکیان. کناغ. رجوع به «تار» و «ابرکاکیا» شود.
تارتنک، کارتنک، کارتونک
ابرکاکیا
کارتنک، تارتنه، ورند، تارتنک، کارتنه
کارتونک
تنه
خانه عنکبوت، دام عنکبوت
کاره
انفست