معنی تجانس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تجانس. [ت َن ُ] (ع مص) اتحاد در جنس (اقرب الموارد) (قطر المحیط): و معالتجانس التآنس. (اقرب الموارد). همجنس بودن. (فرهنگ نظام). مجانست. همانندی. || (اصطلاح علم کلام) تجانس و مجانست هر دو در اصطلاح علم کلام در مورد اتحاد جنس استعمال میشود. مانند: انسان و فرس که هر دو از اقسام وحدت میباشند. چنانکه در شرح مواقف و اطول بیان شده است و از استعمالات حکما استنباطشده معلوم گردیده است که حکما نیز تجانس را در مورداتحاد جنس استعمال میکنند. (کشاف اصطلاحات الفنون).
(تَ نُ) [ع.] (مص ل.) از یک جنس بودن، هم جنس بودن.
همجنس بودن، از یکجنس بودن،
همجنسی،
همجنسی و همگونی
همگنی
همگنی
تجنیس، تشابه، سنخیت، مجانست، همانندی، هماهنگی، همجنسی، همرنگی، همگونی، همآهنگی، مشابهت
هم جنس بودن
تَجانُس، هم جنس و یا از نظر مشخصات و صفات یکسان بودن و یا شدن، شبیه یکدیگر و از یک نوع گردیدن، هم نوعی، شباهت کامل و حقیقی بیکدیگر (در فارسی بمعنای متناسب با یکدیگر بودن و تناسب نیز گفته میشود)،