معنی تجدد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تجدد. [ت َ ج َدْ دُ] (ع مص) نو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (آنندراج). نو گردیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || شیر بشدن از پستان. (تاج المصادر بیهقی). خشک گردیدن شیر پستان. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج).
نو شدن، تازه شدن، گرایش به نو شدن و نوخواهی. [خوانش: (تَ جَ دُّ) [ع.] (مص ل.)]
به نویی و تازگی گراییدن، نو شدن،
[قدیمی] تغییر شکل،
نوگرایی
نومنشی
نوگرایی، نوآوری، نوپرستی، روشنفکری، تازه شدن، نو شدن
نو شدن، نو گردیدن