معنی تخته کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تخته کردن. [ت َ ت َ / ت ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بند کردن دکان. (آنندراج). بستن دکان.
- دکان خود را تخته کردن، از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- دکان کسی را تخته کردن، وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن.
(~. کَ دَ) (مص م.) بستن، تعطیل کردن.
مثل بستن دکان
(مصدر) پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، (مصدر) ساکت ماندن. یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن. ، جمع کردن بساط خود.