معنی تخریب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تخریب. [ت َ] (ع مص) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). خراب کردن. (آنندراج). ویرانی و خرابی و پایمالی و پاسپردگی و انهدام. (ناظم الاطباء). ویران گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد): چون بواسطه ٔ دیار هند رسید لشکر به تخریب دیار... دست برگشاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321).
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن.
مولوی.
|| تخریب مزاده، خُرْبه قرار دادن توشه دان را. (اقرب الموارد) (المنجد).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) ویران کردن، خراب کردن.

فرهنگ عمید

خراب کردن، ویران کردن،

حل جدول

ویران، انهدام

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ویرانی

کلمات بیگانه به فارسی

ویرانی

مترادف و متضاد زبان فارسی

انهدام، خرابی، ویران‌سازی، خرابکاری،
(متضاد) آبادسازی، تعمیر

فرهنگ فارسی هوشیار

نا آباد کردن چیزی را، ویران کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر