معنی تخصص در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تخصص. [ت َ خ َص ْص ُ] (ع مص) خاص گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). || یگانه شدن به چیزی. (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح علم اصول) قسیم تخصیص. خروج شی ٔ از حکم بطبیعت و ذات نه بواسطه ٔ مخصص لفظی. مثلاً اگر گویند «دانشمندان پرهیزکار را اکرام کنید»، دو گروه از این حکم خارج اند:دانشمندان ناپرهیزکار که با قید لفظی «پرهیزکار» خارج شدند و آنرا تخصیص گویند، مردم نادان که بذاته ازتحت حکم خارجند و آنرا تخصص گویند و بعبارت دیگر تخصیص را خروج بواسطه ٔ دلیل لفظی و تخصص را خروج بواسطه ٔ دلیل لبی گویند. رجوع به کتابهای اصول فقه شود.

فرهنگ معین

به چیزی مخصوص شدن، در کاری مهارت داشتن. [خوانش: (تَ خَ صُّ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

خاص گردیدن، به چیزی مخصوص شدن،
در کاری یا امری مهارت داشتن،

حل جدول

چیره دستی، استادی، خبرگی، مهارت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گرایش، ویژگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

استادی، چیرگی، مهارت، اختصاص، ویژگی، خبرگی، کاردانی، کارشناسی

فرهنگ فارسی هوشیار

خاص گردیدن، یگانه شدن به چیزی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر