تداومدر فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
تداوم. [ت َ وُ] (ع مص) انبوهی کردن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). تدائم. رجوع به تدائم شود.
تداوم. [ت َ وُ] (ع مص) گرد برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تداوم مرغ در هوا؛ تحلیق آن. (ذیل اقرب الموارد از الاساس).
فرهنگ واژههای فارسی سره
ادامه، ماندگاری
کلمات بیگانه به فارسی
ادامه
مترادف و متضاد زبان فارسی
استمرار، تسلسل، تمدید، مداومت، همیشگی
فرهنگ فارسی هوشیار
انبوهی کردن کار بر کسی، همیشگی بودن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفاوارد حساب کاربریخود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده ایدثبت نامکنید.