معنی تدین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تدین. [ت َ دَی ْ ی ُ] (ع مص) دیندار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (غیاث اللغات) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دین داری ودرستکاری. (ناظم الاطباء). || وام خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
(تَ دَ یُّ) [ع.] (مص ل.) دین داشتن.
دین داشتن،
دیندار شدن، متدین شدن،
دینداری،
دینداری
پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دینباوری، دینداری، دینورزی، دیندار بودن، متدینبودن،
(متضاد) ناپارسایی
دین داشتن، متدین شدن
تَدَیُّن، دین دار گشتن، دین داشتن، دین داری،