معنی ترفیه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ترفیه. [ت َ] (ع مص) آسان گردانیدن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). آسوده داشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دادن و خوشوقت گردانیدن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). یقال: رفه عنی ترفیهاً؛ ای نَفَّس َ تنفیساً. (منتهی الارب):
و غصه صدر اظهرتها فرفهت
حزازه حرفی ّ الجوانح و الصدر.
(از اقرب الموارد).
و ترفیه درویشان و تمهید اسباب معیشت... بعدل متعلق است. (کلیله و دمنه). ما را نظر بر ترفیه احوال رعایاست نه بر توفیر اموال خزاین. (جهانگشای جوینی). بر کنار رودخانه ٔ قم سراها و کوشکها بودند که به جهت نزهت و تفرج و ترفیه خاطر در آن می نشستند. (تاریخ قم ص 35). || رفههم اﷲ ترفیهاً؛ برآسوده و تن آسان دارد ایشان را خدای. || بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) آسایش دادن.

فرهنگ عمید

در رفاه و آسایش قرار دادن، آسوده و تن‌آسان کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آسایش، رفاه

فرهنگ فارسی هوشیار

رفاهیت دادن

فرهنگ فارسی آزاد

تَرْفِیْه، آسایش دادن، رهانیدن از غم، ایجاد راحتی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر