معنی ترم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ترم. [رُ] (اِخ) دریانورد هلندی است که بسال 1597 م. در بریل متولد شد و در 1639 م. اسپانیولی ها را در جنگ دون شکست داد و بسال 1653 درگذشت.

ترم. [ت ِ] (اِخ) طرم. نامی است که اهل محل به ناحیه ٔ کبیره ای در جبال مشرف بر قزوین در بلاد دیلم دهند. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طرم شود.

ترم. [ت َ] (ع اِ) تُرم. تُرمَه. نشیمن گاه. (دزی ج 1 ص 146).

ترم. [ت ُ] (ع اِ) ترم. رجوع به ترم و ترمه (نشیمنگاه) شود.

ترم. [ت َ] (اِ) آن بخار که مانند ابر بود لکن بیشتر به زمین نزدیک باشد و آن مثل دود است که هوا را تاریک گرداند و آنرا ترم تژ و تروتژ نیز گویند. به تازیش ضباب خوانند. (شرفنامه ٔ منیری). بخار و نژم. (ناظم الاطباء). مصحف نزم و نژم. (برهان قاطع چ معین). رجوع به نزم و نژم شود. در تداول گناباد خراسان نیز کلمه ٔ نِزم بهمین معنی بکار رود.

ترم. [] (اِ) نوعی است از انواع تره ها و از سیسنبر تیزتر است. (از ترجمه ٔ صیدنه).

ترم. [ت َ رِ] (اِ) ظاهراً لقبی عام است چون قاآن و ایلخان و اتابیک، نوعی از شاهان و امرای ترک را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): خطاب به عنوانی است برای تگینان و فرزندان افراسیاب از خاتونان و جز ایشان و بر غیر پادشاهان خاقانیه اطلاق نکنند. (دیوان لغات ترک چ استانبول ص 331).
ز سرسنی و طراز است مادر و پدرت
مگر نبیره ٔ خان و نواده ترمی.
حقوری.

ترم. [ت َ] (اِخ) نصر گوید نام قدیمی اُوال است به بحرین. (از معجم البلدان).

ترم. [ت ِ] (اِخ) یکی از خدایان اساطیری روم و محافظ مرزها است و آنرا با مجسمه ٔ نیم تنه ای که غالباً بی دست بود بر بالای ستونی از سنگ نشان میدادند.

ترم. [ت ِ] (اِخ) نام باستانی سالونیک امروزی. رجوع به سالونیک و ایران باستان ج 1 ص 715، 752 و 770 شود.

ترم. [ت ِ] (اِخ) صاحب منصب نظامی فرانسه که بسال 1482 م. در «کوزران » متولد شد و در سال 1554 م. از «پارم » در مقابل قشون امپراطوری آلمان دفاع کرد و در سال 1562 م. درگذشت.

ترم. [ت َ رَ] (ع مص) درد کردن گذرگاه سرگین است. (شرح قاموس). || (ع اِ) وجعالخوران. (تاج العروس). وجعالخوران الدبر و این بیماریی است که شتر میگیرد. (از متن اللغه).دردی که در کون حیوان عارض می شود. (ناظم الاطباء).

ترم. [رُ] (اِخ) فرزند مارتین ترم دریانورد سابق الذکر که به سال 1629 م. متولد شد و با انگلیسیها و اسپانیولی ها جنگید و پیروز شد.

ترم. [ت ِرِ] (اِخ) دهی است از دهستان کلیجان رستاق که در بخش مرکزی شهرستان ساری و 10 هزارگزی جنوب خاوری ساری و یکهزار گزی باختر راه عمومی ساری به دو دانگه قرار دارد کوهستانی و معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود تجن و چشمه و محصول آنجا برنج و غله و پنبه و میوه و عسل است و شغل مردم زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

فرهنگ معین

(تِ) [انگ.] (اِ.) هر یک از تقسیمات یک دوره تحصیلی که زمان آن مشخص باشد.

فرهنگ عمید

مدت زمان معینی از یک دورۀ آموزشی که در آن دروس معینی آموزش داده شود، نیم‌سال،

واحد اندازه‌گیری حرارت در صنعت تولید گاز،

حل جدول

واحد درسی

واحد تحصیلی

گویش مازندرانی

از توابع کلیجان رستاق ساری

کپک، کپک زدن، بوی خاک، گیاهی دارویی که آن را خشک کرده همراه...

فرهنگ فارسی هوشیار

واحد اندازه گیری حرارت، یکدوره تحصیلی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری