معنی تزهد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تزهد. [ت َ زَهَْ هَُ] (ع مص) عبادت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).زهد نمودن. (زوزنی). پارسایی کردن. (دهار). زهد نمودن و عبادت کردن. (آنندراج). تعبد. (اقرب الموارد). برای عبادت ترک دنیا کردن. (از المنجد):
بده جام فرعونیم کز تزهد
چوفرعونیان ز اژدها میگریزم.
خاقانی.

فرهنگ معین

(تَ زَ هُّ) [ع.] (مص ل.) زهد ورزیدن، پارسا شدن.

فرهنگ عمید

زاهد شدن، پارسا شدن، ترک دنیا کردن،

حل جدول

پارسایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ه زهدورزی، پارسایی، پرهیزگاری، پارسا شدن، پارسایی کردن، ترک‌دنیا کردن، زاهد شدن، زهد ورزیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

عبادت کردن، زاهد شدن

فرهنگ فارسی آزاد

تَزَهُّد، زُهد ورزیدن، پارسا نمودن، زاهد و پارسا شدن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر