معنی تسکین دادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تسکین دادن. [ت َ دَ] (مص مرکب) آرام دادن. تسلی دادن. ملایم کردن. (ناظم الاطباء): یک چیز مانده است که اگر آن کرده آید به عاجل الحال این کار را لختی تسکین توان داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 329).
به ذکا کرد ملک را ثابت
به دها داد فتنه را تسکین.
مسعودسعد.
به وقت آنکه درآغاز فتنه بود جهان
که داد جز تو به تدبیر فتنه را تسکین ؟
امیر معزی (از آنندراج).
چند گویی که مهراز او برگیر
خویشتن را به صبر ده تسکین.
سعدی.
ترنجبین وصالم بده که ضربت صبر
نمیدهد خفقان فؤاد را تسکین.
سعدی.
مرا از نامه و پیغام صائب دل نیاساید
به حرف و صوت نتوان داد تسکین اضطرابم را.
صائب (از آنندراج).
پیک یار آمد و تسکین دل نالان داد
برگ گل در قفس مرغ گرفتارم ریخت.
دانش (از آنندراج).
|| دلنوازی کردن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) آرام کردن آرام بخشسیدن، تسلی دادن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر