معنی تطمیع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تطمیع. [ت َ] (ع مص) طمع افکندن. (تاج المصادر بیهقی). امیدوار کردن و آرزومندگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به طمع آوردن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد). ترغیب وتحریض. (ناظم الاطباء): بوسهل زوزنی در باب خوارزمشاه آلتونتاش حیلتی ساخته بود و تضربی کرده بود و تطمیعی نموده بود... آلتونتاش در سر آن شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 287). بوسهل زوزنی.... فسادی کرده بود در باب خوارزمشاه آلتونتاش و تضریبی قوی رانده بود و تطمیعی نموده. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 319).
(تَ) [ع.] (مص م.) به طمع انداختن.
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن،
طمع در کسی برانگیختن
آزمند ساختن، به طمعانداختن
آزاندن به آز انگیختن، پیوساندن (مصدر) بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن. جمع تطمیعات.