معنی تعاون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تعاون. [ت َ وُ] (ع مص) هم پشت شدن. (زوزنی). یکدیگر را یاری کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاری کردن بعض قوم بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد). با هم مددکاری یکدیگر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج): از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه ای که در آن حوالی بود دستهای فراوان به تعاون دستها فراهم آوردند و غور آن خندق بینباشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 250).
(تَ وُ) [ع.] (مص م.) به هم یاری کردن.
به هم کمک کردن، یکدیگر را یاری کردن، مددکاری کردن،
همکاری
همیاری
تعاضد، خودیاری، دستگیری، همدستی، همیاری، یاری، خودیاری کردن، همیاری کردن
یکدیگر را یاری کردن
تَعاوُن، بهم کمک کردن، در امری بیکدیگر کمک نمودن، دستگیری، یاری،