معنی تعمیم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تعمیم. [ت َ] (ع مص) مهتر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || عمامه پوشانیدن. (دهار) (آنندراج). عمامه پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). عمامه پوشانیدن و عمامه بسر بستن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: عمم الرجل (مجهولاً)، ای سود لأن العمائم تیجان العرب کما قیل فی العجم توج و کذا عمم رأسه، ای الفت علیه عمامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || کف برآوردن شیر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشبیهاً بالعمامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همه را فرارسیدن. (تاج المصادر بیهقی). همه را فارسیدن. (زوزنی). همه را رسانیدن. (دهار). همه را فرارسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضد تخصیص. (از اقرب الموارد). عام وشامل گردانیدن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج).
(تَ) [ع.] (مص م.) عمومیت دادن.
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن،
فرایند همگانی کردن
شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص،
(متضاد) تجوید، فراگیر کردن، عمومیت دادن،
(متضاد) تخصیص
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
تَعْمِیم، عمومی ساختن، منتشر کردن،