معنی تفتیش کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تفتیش کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) واپژوهیدن. کاویدن سخن و زمین و جز آن. تجسس. پی جویی:
هین روش برگیر و ترک ریش کن
در فنا و نیستی تفتیش کن.
مولوی.
کرا غم تخلیص من باشد و تفتیش حال من کند. (گلستان).
آشفته شو که کاکل و زلف پری رخان
تفتیش حال زار ترا موبمو کنند.
محمدرضا خان ساری (از آنندراج).

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازرسی کردن، کاوش کردن، وارسی کردن، کاویدن، پی‌جویی کردن، کندوکاو کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

کاویدن باز رسیدن (مصدر) نیک جستجوکردن کاویدن تفحص کردن بازرسی کردن.

پیشنهادات کاربران

برخیدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر