معنی تفریح کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
تفریح کردن.[ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) سرگرم شدن. شادمانی کردن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرگرمشدن، تفنن کردن، وقتگذرانی کردن، لذتبردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناکشدن، گردش کردن، تفرج کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
ماژیدن (مصدر) شادمانی نمودن شادی کردن، گردش کردن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.