معنی تقارن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تقارن. [ت َ رُ] (ع مص) تصاحب. (اقرب الموارد).
(تَ رُ) [ع.] (مص ل.) قرین شدن با یکدیگر.
(ریاضی) قرینه بودن، تطابق دوشکل در دوسوی یک نقطه،
همزمانی بین دوچیز،
به هم نزدیک شدن
قرین، مقارن، همزمانی، نزدیکی، همگرایی،
(متضاد) تباعد، باهمقرین شدن، قرینه شدن
قرعه زدن تصاحب
تَقارُن، قرین شدن، دوست گردیدن، با هم و لازمه یکدیگر شدن،