معنی تقاضا کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تقاضا کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) خواستن و خواهش نمودن. (ناظم الاطباء). مطالبه:
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
رحمت روان شودچو اجابت شود دعا.
خاقانی.
روزی که بر صحرا مجتمع بودند ناصرالدین او را تقاضای سخت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
ابریق گر آب تابه گردن نکنی
از لوله برون شدن تقاضانکند.
سعدی.
عدالت این تقاضا میکند کزخرمن قسمت
نیابد نان جوهرکس که نان گندمی دارد.
صائب (از آنندراج).

حل جدول

خواهش کردن، درخواست کردن، استدعا

مترادف و متضاد زبان فارسی

مستدعی بودن، خواهش کردن، درخواست کردن، متمنی بودن، مقتضی بودن، ایجاب کردن، اقتضا کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

درخواستن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر