معنی تقزز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تقزز. [ت َ ق َزْ زُ] (ع مص) نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفرت طبع نمودن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده. (از اقرب الموارد).هو یتقزز من اکل الضب و نحوه. (اقرب الموارد): از خوردن خرمای هر بستانی تحرز نمود و از خوردن آب هر جویی تقزز. (المضاف الی بدایع الازمان ص 19)
پرهیزگار شدن، کناره کردن از گناه، رمیده شدن طبع از چیزی. [خوانش: (تَ قَ زُّ) [ع.] (مص ل.)]
پاک شدن از چرک و هرنوع آلودگی،
پاک بودن از آلایش و آلودگی،
پرهیزکاری،
پرهیزگاری