معنی تلالو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حل جدول
درخشش
مترادف و متضاد زبان فارسی
برق، تابش، جلا، جلوه، درخشش، درخشندگی، زرقوبرق، فروزش، فروغ لمعان، برق زدن، درخشیدن
فرهنگ فارسی هوشیار
- 1 (مصدر) درخشیدن برق زدن، (اسم) درخشندگی. جمع: تلالوات.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.