معنی تلف شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تلف شدن. [ت َ ل َ ش ُ دَ] (مص مرکب) ضایع وخراب شدن. نابود شدن. از دست رفتن: برکناره ٔ رود نیل پنبه کاشته بودیم باران بی وقت آمد و تلف شد. گفت پشم بایستی کاشتن تا تلف نشدی. (گلستان).
خران زیربار گران بی علف
به روزی دو مسکین شدندی تلف.
سعدی (بوستان).
فدای جان تو گر من تلف شوم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی.
خون جگر تلف شد و شوق گریستن کشد
از مژه ام بجای اشک، آبله های پای را.
میراللهی (از آنندراج).
رجوع به تلف و تلف کردن شود.
مت
از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن