معنی تلقین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تلقین. [ت َ] (ع مص) فهمانیدن و تفهیم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فهمانیدن و سخن فراز زبان کسی دادن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). تعلیم و تربیت و آموختن و گرفتن سخن از کسی. (ناظم الاطباء). و با لفظ یافتن و کردن و گرفتن و دادن مستعمل. (آنندراج):
همه تلقینش آیاتی که خاموشی است تأویلش
همه تعلیمش اشکالی که نادانی است برهانش.
خاقانی.
مرا در نظامیه ادرار بود
شب و روز تلقین و تکراربود.
سعدی (بوستان).
تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم حکایتی و مکرر نمی کنم.
حافظ.
- تلقین میت. رجوع به تلقین کردن و تلقین گفتن شود.
- تلقین نفس، اصطلاحی است درمعرفهالنفس و آن چنان است که بکمک اراده بر ضعفی روانی یا تردیدی باطنی غلبه کنند و آن ضعف یا تردید رابر اثر تعلیم و پند دادن بخود و تکرار در آن زایل سازند و بالعکس.
فهماندن، کسی را وادار به گفتن کلامی کردن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]
باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری،
القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است،
(تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند،
تعلیم، آموختن،
القا، فهماندن، آموختن، فرازبان دادن، یاد دادن
فهماندن و تفهیم کردن تعلیم و تربیت و آموختن و گرفتن سخن از کسی