معنی تمرین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تمرین. [ت َ] (ع مص) سخت روی گردیدن کسی بر کاری: مرن وجهه علی الامر تمریناً؛ سخت گردید روی او بر کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نرم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نرم گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): مرن الادیم، ای لینه ُ. (از اقرب الموارد). || بر زمین زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چرب کردن یا سرگین گاو مالیدن سم سوده ٔ چارپا را. (از اقرب الموارد). || خوی گر ساختن کسی را به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آموختن به شاگرد مطالب علمی را به طریقی که خوی گر برآنها شود و در ذهن وی ملکه گردد. (ناظم الاطباء). مداومت و تکرار عملی یا فنی یا علمی تا در آن ماهر گردد و مهارت حاصل آید.
تمرین. [ت َ] (اِخ) دهی است از دهستان شاهرود که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و685تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
(تَ) [ع.] (مص م.) عادت دادن، آشنا ساختن کسی به کاری.
فعالیت برای بهدست آوردن مهارت در کاری،
(اسم) متنی شامل مسئلهها، پرسشها و یا سرمشقهایی برای مهارت یافتن در امری: تمرینهای کتاب را حل کردم،
ممارست
ورزش، ورز، آمادگی، پیگیری، ورزیدن
تکرار، مرور، ممارست، مشق، تکلیف، آشنا کردن، عادتدادن، ورزش، آزمایش، رزمایش، مانور، ورزش کردن، ورزیدن، نرم کردن
سخت روی گردیدن کسی بر کاری
مشق