معنی تنزیب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تنزیب. [ت َ] (اِ) جامه ٔ کوچکی باشد که در زیر قبا پوشند و ترکان ارخالق گویند. (برهان). ارخالق و جامه ای که در زیر قبا پوشند و بافته ٔ پنبه ای نازک و سفیدی شبیه به ململ که در بنگاله بافند و تنزیب می نامند. (ناظم الاطباء). بافته ایست ریسمانی که از آن پیراهن کنند و در برهان گوید... (انجمن آرا). جامه ٔ کوچکی که ترکان ارخالق گویند، کذا فی البرهان. و در هندوستان جامه ایست بسیار باریک که در بلاد مشرق بافند. (آنندراج). در این زمان به پارچه ٔ پنبه ای گویند نازکتر از کرباس و متقال و ناشور. قسمی پارچه ٔ نخی باریک چشمه فراخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
پارچه نخی نازک و سفید که از آن پیراهن دوزند، پارچه سفید نخی و نازک که روی زخم می گذارند. [خوانش: (تَ) (اِ.)]
(پزشکی) نوار نازک که روی زخم و جراحت میبندند، باند،
پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن میدوزند،
پارچه زخم بندى
پیراهن، تن زیب