معنی تن بتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تن بتن. [تَم ْ ب ِ ت َ] (ص مرکب، ق مرکب) کس به کس. کس بعوض کس. (ناظم الاطباء). فرداً فرد. یک یک:
چنین گفت با مویه افراسیاب
کزین پس نه آرام جویم نه خواب
مرا اندرین سوگ یاری کنید
همه تن بتن سوگواری کنید.
فردوسی.
بفرمود تا هرکه دانا بدند
بگفتارها بر توانا بدند
به نزدیک قیصر شدند انجمن
بپرسید از ایشان همه تن بتن.
فردوسی.
همه نامداران آن انجمن
گرفتند نفرین بر او تن بتن.
فردوسی.
چو بشنید گفتار او انجمن
پر اندیشه گشتند از آن تن بتن.
فردوسی.
گر بقدر سوزش دل چشم من بگریستی
بر دل من مرغ و ماهی تن بتن بگریستی.
خاقانی.
- جنگ تن بتن، از فنون جنگهای پیشین است که به ضرورت، جنگاوران از سنگرها و قلاع نظامی بیرون می آمدند و بصورت مغلوبه و یورش در یکدیگر می آویختند و کشتار می کردند و در اینگونه جنگها دیگر فرامین فرماندهان پس از صدور فرمان یورش بی اثر می شد و هرکس به ابتکار خود از خویشتن دفاع و یا به دشمن حمله می کرد و تلفات در این نوع نبردها بیش از سایرجنگها بود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر