معنی توتو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
توتو. (ص مرکب، ق مرکب) چیزهائی که بر روی یکدیگر واقع شده و همدیگررا احاطه نماید، مانند پرده های پیاز. (ناظم الاطباء). پرده پرده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده
توتو سلب زرد بر آن روی فتاده.
منوچهری (از یادداشت ایضاً).
توتو. (اِ) مرغ. مرغ خانگی و خروس در زبان اطفال. || کلمه ایست که مرغان را بدان خوانند برای دانه خوردن و جز آن. تی تی. آوازی که بدان مرغ رابه دانه چیدن خوانند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جانور ریز سختپوست شبیه دانۀ خاکشیر که در آبهای شیرین بهخصوص آبهای ساکن، مانندِ آب حوض و آبانبار پیدا میشود، خاکشیر،
آویزان – آویخته
تاب خوردن، آویزان شدن، تلوتلو آویزه