معنی توزین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
توزین. [ت َ] (ع مص) دل نهادن بر....وزن نفسه علی، کذا توزیناً، وطنها. (از اقرب الموارد). || سنجیدن و وزن کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنجش. ج، توزینات. (فرهنگ فارسی معین).
(تُ) [ع.] (مص م.) وزن کردن.
وزن کردن، سنجیدن،
[قدیمی، مجاز] خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن،
سنجیدن، وزن کردن، سنجش
سنگیدن کشیدن (مصدر) وزن کردن سنجیدن، (اسم) سنجش. جمع: توزینات.