معنی توفیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

توفیر. [ت َ] (ع مص) دشنام نادادن. یقال: وفر عرضه له. || بسیار بریدن جامه را. || افزودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). بسیار گردانیدن و تمام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار و بی نقص و تکمیل کردن غذای کسی را. (از اقرب الموارد). || تمام گردانیدن خدا حظ و بهره ٔ کسی را. (از اقرب الموارد). || تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). تمام کردن حق کسی را. یقال: وفر علیه حقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام کردن حق کسی را و بسیار کردن آن. (آنندراج). اعطاء جمیع حق کسی. (از اقرب الموارد). || (اِ) در عرف آنچه در اجاره فایده بردارند. (غیاث اللغات).... با لفظ کردن و شدن مستعمل و فراهانی علیه الرحمه در شرح این بیت آورده:
مرا مگوی چه باقی بود ز رونق شغل
چه در معامله از اصل بگذرد توفیر.
که در اصطلاح هرگاه چیزی را به مبلغی یا مقداری معین باکسی مقاطعه کنند و در واقعه حاصل آن چیز زیاده بر آنچه مقرر شده باشد آن زیادتی را توفیر خوانند. (آنندراج) (بهار عجم). آنچه از ملک فایده بردارند. (ناظم الاطباء). کثرت دخل. (ناظم الاطباء). سود. اضافه درآمد. منفعت:
زکات دست تو توفیر سوره الانفال
سفیر جان تو عنوان سوره الاحزاب.
خاقانی.
خنده ش آمد، مال داد آن پیر را
پیر تنها برد آن توفیر را.
مولوی.
گفت ثواب صدقه با بره دزدی برابر گردد و در میانه پیه و دنبه اش توفیر باشد. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 128).
مرا از تو صد ناز توفیر شد
ولی توبه ام آرزو میر شد.
ظهوری (از آنندراج).
|| در علم استیفاء، آنچه از تصرفات بیرون آرند و مهمل بوده باشد. (نفایس الفنون قسم اول ص 105).... در اصطلاح دیوان بیشتر شدن مال دیوان از آنچه انتظار میرفت از راه کمتر خرج کردن و صرفه جویی و پس انداز کردن یا محل عایدی تازه ای یافتن. (حاشیه ٔ کلیله چ مینوی ص 23):
فردا پدید گردد توفیرها که او
از عاملان شاه تقاضا کند شمار.
فرخی.
بهیچ حال توفیر فرانستانم که لشکر کم کنی که در ملک رخنه افتد و فساد در عاقبت آن بزرگ است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342). چون وی گذشته شد میدان فراخ یافت ودست به توفیر لشکر برد و در آن بسیار خلافها افتاد. (تاریخ بیهقی، ایضاً). دست از ملاهی بباید کشید و لشکر نزد خویش عرض کرد و بهیچ کس بازنگذاشت و این حدیث توفیر برانداخت. (تاریخ بیهقی، ایضاً ص 558). و بیرون از جامه ٔ کازرونی و معامله سرای امیر خراج و معاملات باشد که توفیر آن به عدل و امن بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146). اگر مثال باشد تا عمال بعضی در تصرف گیرند و در قبض آرند دیوان را توفیری تمام باشد. (کلیله چ مینوی ص 23). و عوانان بددین... فرا امراء وسلاطین نمودند که ما از برای شما توفیر می آوریم. ظلم را نام توفیر نهادند و خون مسلمانان را به ناواجب ریختن و ستدن، منفعت خواندند. (راحه الصدور راوندی). و بر همه چیز ضمانی نهادند و قرار مالی دادند که این توفیر پادشاه است. (راحه الصدور راوندی). از کدخدائی جهان و قهرمانی ملک جز توفیر مطالبات ناواجب نمی شناخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). || افزونی و بسیاری و فراوانی. (ناظم الاطباء). افزودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
بر تو چه، بجز بدیهه مردن
بر من چه بجز درود و تکبیر
جز سیصد و دو، دو بیتی بد
کیمخت تو ماند از تو توفیر.
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
ما را نظر بر ترفیه احوال رعایاست نه بر توفیر اموال خزاین. (جهانگشای جوینی).
نهد عامل سفله بر خلق رنج
که تدبیر ملک است و توفیر گنج.
(بوستان).
|| تمامی و تکمیل. (ناظم الاطباء). مقابل تقصیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
خدمتش توفیر اقبال است زو بیرون مشو
هرکه از توفیر بیرون شد به تقصیر اندراست.
عنصری (از یادداشت ایضاً).
|| در تداول عامه، تفاوت. فرق. مزیت. جدائی. دگرگونگی: کار من با کار فلان زمین تا آسمان توفیر دارد. چندی است که رفتار فلان با من بسیار توفیر کرده است.
چرا میان این و آن توفیر گذاشتی.

فرهنگ معین

زیاد کردن، حق کسی را تمام دادن، فرق داشتن، تفاوت، اندوختن مال،

فرهنگ عمید

صرفه‌جویی،
(اسم) تفاوت،
افزونی، زیادتی، افزایش،
زیاد کردن، افزودن،
[قدیمی] زیاد کردن مال،
[قدیمی] سود، فایده،
[قدیمی] حق کسی را تمام‌وکمال دادن،
[قدیمی] تمام ‌کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

افزوده شدن، اختلاف، افتراق، امتیاز، تباین، تفاوت، فرق، مبانیت، مغایرت،
(متضاد) کاهش یافتن، کاستن، اضافه درآمد، سود، منفعت، مال‌اندوزی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز ‎ (مصدر) زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، (مصدر) بسیار شدن، (اسم) تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند. جمع: توفیرات.

فرهنگ فارسی آزاد

تَوْفِیر، زیاد کردن و افزودن، حق کسی را کاملاً دادن، حفظ کردن و کسر ننمودن (مال)، حفظ و نگهداری کردن (از آبرو و شرف)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر