معنی تولا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تولا. (اِ) در فارسی به معنی سگ بچه. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به توله شود.
تولا. (ع اِ) بلا و سختی و داهیه. یقال: جاء بتولاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.
تولا. [ت َ وَل ْ لا] (ع اِمص) محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی.
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته.
خاقانی.
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
نظامی.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی.
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست.
سعدی (بوستان).
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم.
سعدی (بوستان).
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم.
سعدی.
|| برگشتن. || حکومت نمودن. || به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه ٔ معانی رجوع به تولی شود.
تولا. (اِخ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توله شود.
دوستی،
[مقابلِ تبرا] (فقه) دوستی با دوستان علیبن ابیطالب و فرزندانش،
مقابل تبری
دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی، امید،
(متضاد) تبرا
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن تولی. مقابل تبری. محبت و امید، دوست داشتن و بمعنی بلا و سختی