معنی تولک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تولک. [ل َ] (ص) باذکاوت و زیرک و هوشمند و بافراست و جلد چابک. (ناظم الاطباء). زیرک. چابک. || پرریخته. (فرهنگ فارسی معین).کریزکرده و پرریخته. (ناظم الاطباء). کریز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کریز و تولک کردن شود.
زیرک، چابک، مرغ پر - ریخته. [خوانش: (لَ) (ص.)]
زیرک،
چابک،
مرغ پرریخته،
* تولک رفتن: (مصدر لازم) ریختن پَرِ پرنده تا پرهای تازه بهجای آن بروید،
مرغ پر ریخته
ریختن مو و پر حیوانات و پرندگان جهت آوردن موها و پرهای تازه...
مرغ پر ریخته (صفت) زرک چابک. ، پر ریخته (مرغ) .