معنی تکفیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تکفیر. [ت َ] (ع مص) پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات). || لباس پوشیدن بر روی زره و پوشاندن آنرا. (از اقرب الموارد). || فاگذشتن (درگذشتن) از گناه کسی. (زوزنی). درگذشتن ازگناه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پاک کردن خداوند گناه کسی را. (از اقرب الموارد). || ناچیز کردن گناه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || سر دور فرود آوردن در خدمت کسی. (زوزنی). فروتنی نمودن کسی را و دست بر سینه نهادن پیش کسی. || بر سر نهادن پادشاه، تاجی را که بدیدنش خضوع لازم آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کفارت کردن سوگند و جز آن. (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی).کفاره ٔ سوگند و جز آن دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کفارت دادن. (غیاث اللغات): در حضرت تعالی به تکفیر یمین و تعفیر جبین بیستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 299). || منسوب کردن به کفر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کافر خواندن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). و رجوع به تکفیر کردن شود. صاحب مغرب گفته که تکفیر بمعنی کافر خواندن روایت نشده و صاحب قاموس نیز نیاورده اما در کتب بسیار مستعمل کرده اند. (غیاث اللغات). || (اِ) نام تاج پادشاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم است تاج را چنانکه تنبیت اسم است نبات را. (از اقرب الموارد). || کفر. (آنندراج):
گر کند شق مه و مهر هم از روی حسد
دشمنش همچو ابوجهل بود در تکفیر.
علی خراسانی (از آنندراج).

فرهنگ معین

پوشاندن، کفاره دادن، کسی را کافر و بی دین خواندن. [خوانش: (تَ) [ع.] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

کسی را کافر و بی‌دین خواندن، به کفر و بی‌دینی نسبت دادن،
[قدیمی] پوشاندن،
[قدیمی] کفاره دادن،

فرهنگ فارسی هوشیار

در گذاشتن از گناه، نسبت کافر بودن به کسی دادن

فرهنگ فارسی آزاد

تَکْفِیر، گناه را بخشودن، عفو کردن و گذشتن، کفّاره دادن، کافر دانستن، نسبت کفر دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر