معنی ثعبان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ثعبان. [ث ُ] (ع اِ) مار بزرگ. مار عظیم. اژدها. (غیاث اللغه) (نصاب الصبیان) (السامی فی الاسامی). اژدر. (بحر الجواهر). یا خاص است به مار نر. یا مطلق مار است. تنین. برغمان. برسان. ج، ثعابین:
میر موسی کف، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند ازما کوتاه.
منوچهری.
در کف او بزخم فرعونان
نیزه ٔ سرگرای ثعبان باد.
چو هنگام عزائم زی معزّم
بتک خیزند ثعبانان ریمن.
منوچهری.
روز در چشم من چو اهرمنست
بند بر پای من چو ثعبانیست.
مسعود سعد.
دست موسی گشت گوئی عارض رخشان او
زلف او ثعبان موسی چشم او چون سامری.
معزی.
ثعبان. [ث ُ] (ع اِ) ج ِ ثعب. آبراهه های وادی. ج، ثعابین.
مار بزرگ، اژدها. [خوانش: (ثُ) [ع.] (اِ.)]
مار بزرگ، اژدها،
اژدهای عرب
اژدها
مار بزرگ و عظیم، اژدها
ثَعْبان، اژدها، مار بزرگ (جمع: ثَعابین).
َ