معنی ثلث در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ثلث. [ث ُ] (ع اِ) سه. || سه یک. سوم بخش. || لفظ معدول است از ثلاثه. دو دانگ. (زمخشری و ملخص اللغات حسن خطیب). ج، اُثلاث. || قسمی از خطوط یا قلم های اسلامی. قط قلم ثلث به پهنای هشت موی یال برذون است. نام خطی است از خطوط هفتگانه که عبارت است از: مناشیر، محقق، نسخ، ریحان، رقاع، ثلث، تعلیق، و متأخران یک خط دیگر از این استخراج کرده اند که نامش نستعلیق باشد و اصلش نسخ تعلیق. و ثلث را از آن ثلث گویند که در آن سوم حصه ٔ اصول قلم باشد. (غیاث اللغه).
ثلث. [ث ُ] (ع اِ) اصطرلاب ثلث. رجوع به اصطرلاب شود. || (مص) سوم شدن. بسه کردن. سه یک کردن. سیم شدن. (تاج المصادر بیهقی). || سه یکی مال کسی بستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
ثلث. [ث ُ / ث ُ ل ُ] (ع اِ) ثلیث. سه یک. ج، اُثلاث.
ثلث. [ث ِ] (ع اِ) به هر سه روز یک بار نوبت آب درخت را: سقی نخله الثلث. || ولد سوم ناقه.
ثلث. [ث َ] (ع مص) سه یک ستاندن. || سی گردانیدن. || سه گردانیدن چیزی را. || گرفتن ثلث مال. || سوم قوم شدن. || ثلث ناقه؛ بستن سه پستان او را. || ثلث جمل، سه تاه تافتن رسن اشتر را. || ثلث أرض، سه بار شیار کردن زمین را.
ثلث. [ث ُ] (اِخ) موضعی است در دیار مراد. (مراصد الاطلاع).
یک سوم، دو دانگ، نام یکی از خطوط اسلامی، یک سوم ترکه موصی در زمان فوت. [خوانش: (ثُ) [ع.] (اِ.)]
سهیک، یکسوم چیزی،
‹ثُلُثیّ› (هنر) در خوشنویسی، از خطوط اسلامی که کتیبهها و ندرتاً کتب مذهبی با آن نوشته میشود،
یک سوم
قسمی از خط، یک سوم چیزی
ترم، سهیک، یکسوم
سه یک
ثُلْث، یک سوّم، یک جزء از سه قسمت (جمع: اَثْلاث)،
ثُلْث، نوعی خط با حروف درشت و خاص (در تحریر) که به آن خط کوفی نیز میگویند،
ثُلْث، در اصطلاح فقهی و حقوقی، یک سوّم تَرَکَه و اموال بازمانده مُوصِی، ایضاً دو دُنگ هر ملک که فی الحقیقه یک سوّم آنست،