معنی ثم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ثم. [ث َم م] (ع مص) گرد کردن. فراهم آوردن. || پاسپر کردن. || نیکو کردن. || چیزی به اصلاح آوردن. || رُفتن خانه و جای. || مرمت کردن: کنا أهل ثَمه و رمّه. || جعجع الدهر بی عن ثَمَه و رَمّه؛ أی عن قلیله و کثیره. || فراهم و گرد آوردن چیزی را. (و استعمال آن در گیاه بیشتر است). || ثم ّ یده بالحشیش، بعلف مالید دست را. || ثمت الشاه النبت، برکند گوسپند گیاه را از بن. || ثم ّ طعام، خوردن همه ٔ طعام بد و نیک آن را.

ثم. [ث َم ْ م َ] (ع ق) آنجا. ثَمَّه:
هست احول را در این ویرانه دیر
گونه گونه نقل نو که ثم ّ خیر.
مولوی.

ثم. [ث ُم م] (ع اِ) قماش مشکهای آب و آوندها، مالهم ثم ّ و لا رم ّ. مایملک ثّما و لا رَمّا، هیچ ندارند. هیچ ندارد.

ثم. [ث ُم ْ م َ] (ع حرف ربط) حرف عطف است برای مهلت. پس. سپس. باز. پس از آن. || هم. وَ هم. || ثم ماذا؛ سپس چه ؟ نتیجه چیست ؟

فرهنگ عمید

سپس، پس، پس از آن،

حل جدول

سپس عرب

فرهنگ فارسی هوشیار

فراهم آوردن، سپس

فرهنگ فارسی آزاد

ثُمَّ، سپس، پس، آنگاه (حروف عطف)،

ثَمَّ، (ظرف غیر منصرف) آنجا، هُناکَ (اشاره به مکان دور)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری