معنی جانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(ص نسب.) گرامی، عزیز.
[ع.] (اِفا.) جنایتکار.
گرامی، عزیز، آدمکش
تبهکار
صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ، آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل،
(متضاد) دورنگ، دورو، سلیم، بیآزار
عزیز، محبوب، دوست جانی و بمعنی جنایتکار