معنی جرا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(جِ) [ع. جری] (اِ.) راتبه، وظیفه جنسی، اجرا، جیره.
(جَ) [ع.] (اِ.) نفقه، آن چه بدان معاش گذرانند، اخراجات.
نفقه، وظیفه، مواجب، مستمری: گفت شاهنشه جرایش کم کنید / ور بجنگد نامش از خط برزنید (مولوی: ۵۸۱)،
نفقه
وظیفه، نفقه