معنی جرح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
باطل کردن گواهی و شهادت، زخم زدن، بد گفتن. [خوانش: (جَ) [ع.] (مص ل.)]
(جُ) [ع.] (اِ.) زخم.
زخم،
(حقوق) باطل کردن شهادت، رد کردن گواهی گواهان،
[قدیمی] بد گفتن،
[قدیمی] عیب،
* جرحوتعدیل: [مجاز] حذف و اصلاح پارهای از کلمات و مطالب نوشتهای برای معتدل ساختن آن،
زخم زدن
زخم
زخم
جریحه، خستن، ضرب، پسزدن، رد
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
جَرْح، (جَرَحَ-یَجْرَحُ) زخم زدن- زخم زبان زدن- حرف زشت زدن- قبول نکردن کلام یا شهادت دیگری،
جُرح، زخم (جمع:جُرُوْح- اَجْراح)،